معنی آرد ماکارونی
حل جدول
تعبیر خواب
۱ـ اگر خواب ببینید ماکارونی می خورید، علامت آن است که ضررهایی جزیی خواهید کرد. دیدن مقدار زیادی ماکارونی در خواب، نشانه آن است که با صرفه جویی پولی پس انداز خواهید کرد. اگر دختری چنین خوابی ببیند، علامت آن است که غریبه ای وارد زندگیش خواهد شد. - آنلی بیتون
فرهنگ عمید
کالری خوراکی ها
فرهنگ فارسی هوشیار
ماکارنی ایتالیایی رشته فرنگی (اسم) رشته خمیر فرنگی خشک است که انواع مختلف درشت و باریک آن دربسته های مخصوص در بازار فروخته میشود. برای طبخ آن ماکارنی را ببلندی انگشت خرد کرده درآب جوش باقدری نمک مانند برنج طبخ کنند. آنرا باید گاهی با کفگیر بیرون آورد و دست زد تا ببینند پخته شده یا نه ولی زیاد نباید پخته شود. همینکه لوله خمیر سفید و درشت شد وبفشاردست نرم گردید پخته است. آنگاه در چلو صافی ریزند تا آبش گرفته شود. سیس یک سیر روغن داغ داخل دیگ کنند و کمی هم آب گرم ریزند و ماکارنی راهم درآن ریخته سرش را میگذارند و تا چند دقیقه دم کنند. بعد پنیر فرنگی یا پنیر خیکی را خرد کرده کمی از آن را در ظرف مخصوصی می پاشند و قدری ماکارنی را درآن ظرف کشیده و کمی پنیر دیگر روی آن بپاشند و اندکی سس دهند و هنچنین یک طبقه پنیر و کمی سس و طبقه دیگر ماکارنی ریزند تاماکارنیها تمام شود. در آخر ژیگویا کباب روی ماکارنی ریزند و سر سفره برند. توضیح ماکارنی انواع مختلف دارد مانند: ماکارنی سرخ کرده ماکارنی کوکو و غیره.
فارسی به ایتالیایی
maccheroni
فارسی به آلمانی
Macaroni [noun], Makrone [noun]
فرهنگ معین
[ایتا.] (اِ.) خمیری که از نشاسته و زرده تخم مرغ درست می کنند و به اشکال مختلف درمی آورند، نی رشته (فره).
مترادف و متضاد زبان فارسی
رشته، رشتهفرنگی
فارسی به عربی
حلوی، معکرونه
لغت نامه دهخدا
آرد. (اِ) نرمه و آس کرده یا نرم کوفته ٔ حبوب چون جو و گندم و برنج و نخود و باقلا. دقیق. طحین. طحن. آس. پِسْت. لوکه:
گیا همچو دانه ست و ما آرد او
چو بندیشی و این جهان آسیاست.
ناصرخسرو.
بی آرد می شود بسوی خانه زآسیا
آنکو نبرده گندم و جو به آسیا شده ست.
ناصرخسرو.
گفت لحم و دنبه گر یابم که خواهد داد آرد
گفتم آنکو آسیای چرخ گردان ساخته.
کاتبی ترشیزی.
تا آرد ز خمره بار بربست
پیچان شده ام چو تیر تتماج.
بسحاق اطعمه.
|| تقصیر. (برهان).
- آرد باقلا.
- آرد برنج.
- آرد جو، دقیق الشعیر.
- آرد جو بریان کرده،پیَه. سویق الشعیر.
- آرد سبوس دار، خشکار.
- آرد سپید، ارده ٔ کنجد سفید. لکد.
- آرد شدن، نرم گشتن به آس یا هاون و جز آن.
- آرد کردن، نرم کردن به آس یا یانه و امثال آن. اِجشاش. طحن.
- آرد کنار، سویق النبق.
- آرد گندم، دقیق الحنطه.
- آرد میده، سمید.
- آرد نخود، آس کرده ٔ آن.
- آرد نخودچی، نرم کوفته و بیخته ٔ آن که از آن شیرینی پزند و در کوفته کنند.
- مثل آرد، سخت نرم کرده.
- امثال:
آرد بدهن گرفته بودن، آنجایی که باید سخن گفتن خاموش بودن.
ما آرد خود را بیختیم آردبیز خود را آویختیم، نوبت جوانی، نوبت تحصیل نام، نوبت شوی نو یا زن نو کردن من گذشته است.
آرد. [رَ] (اِ) مخفف آراد. نام روز بیست وپنجم از هر ماه شمسی.
معادل ابجد
533